آدمها آنقدر زود عوض می شوند …
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است …
شاید نشود به گذشته بازگشت و یک آغاز زیبا ساخت ، ولی میشود هم اکنون آغاز کرد و یک پایان زیبا ساخت . . .
زیرا فقط دوستان واقعی می توانند به شما گوش بدهند وقتی شما ساکتید.
با سنگهایی که در سر راهت میگذارند نیز میتوانی چیز قشنگی برای خود بسازی برای لذت بردن از زندگی کافیه کمی احمق باشی
خدایا وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی ، فهمیدم که معادله زندگی ، نه غصه خوردن برای نداشته هاست و نه شاد بودن برای داشته ها . . .
خدایا وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی ، فهمیدم که معادله زندگی ، نه غصه خوردن برای نداشته هاست و نه شاد بودن برای داشته ها . . .
" چهار چیزرا در زندگیت نشکن
اعتماد ,
قول ,
رابطه
و قلب ...
اینها که می شکنند صدا ندارند ولی درد زیادی دارند "
وقتی از همه جا نا امید شدی رو به کوهی وایسا و فریاد بزن...
آیا امیدی هست؟؟؟؟؟؟؟؟
خواهی شنید...
هست...هست...هست...
صرف فعل "دوست داشتن" بسیار سخت است:
گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست
حالش کاملاً اخباری ست
آینده اش هم شرطی...
کسی هرگز نمی داند چه سازی می زند فردا
چه می دانی تو از دیروز چه می دانم من از فردا
همین یک لحظه را دریاب و آدم باش که فردا می شوی تنها . . .
با دستات یه پروانه میگیری ، میخوای ببینی زنده است یا نه انگشتاتو باز میکنی ، فرار میکنه ، محکم میگیریش می میره. " دوست داشتن " هم یه همچین چیزیه ...
بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که:
نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد
و نه شعور لازم برای خاموش ماندن .
گمان میکنم
هر انسانی
روزی،
جای خالی دوست را حس خواهد کرد؛
شاید روزی که
تنها
کفشهای خالی اش مانده باشد ...
خیلی مراقب باش چون
احمق بودن،
سنگدل بودن،
بد بودن،
بدجنس بودن،
و ناسپاس بودن
خیلی راحت تر از آن است که فکر کنیم ما هرگز دچارش نمیشویم...
باور کن خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی راحته ...
دوستان دو گونه اند :
یکی آنان که همیشه شما را می خندانند و از ایشان خیری نخواهید دید.
دیگر آنان که عیب شما را می گویند و شما را به اندیشه وا می دارند؛ قدر ایشان را بدانید.
بزرگ شدیم و از دنیای پلاستیکی ها جون به در بردیم ..
ولی هنوز هم ...
بله با یه معضل بزرگ پلاستیکی روبرو هستیم ...
دوست پلاستیکی
باید چه کسی رو ببینیم و باید کجا بریم یه دوست واقعی داشته باشیم ...
خسته شدم از این دوست پلاستیکی ها
یعنی سال به سال دریغ از پارسال ...
رفیق 10 سال پیش از رفیق 5 سال پیش بهتره و رفیق دوسال پیش از رفیق امسالی ات و ....
اصلا دوست خوب داره منقرض میشه ... داره از بین میره ... زیستگاهش کجاست ؟
یه بار یه صاحبدل عاشق این سوال رو پرسید ...
خانه دوست کجاست ... سهراب رو میگم
حتی در موردش شعری هم گفت ... شعرش رو با اشتیاق تا آخر خوندم تا به جواب این سوال مهم برسم و خوشحال بودم
ولی افسوس رهگذر هم نمیدونست، فقط گفت برو از یه کودک که در فلان جاست بپرس ...
سهراب عزیز ... سوال سختی پرسیده بودی
آخه شما آدرس دوست واقعی رو می خواستی
آگه همون اول می پرسیدی خونه دوست پلاستیکی کجاست ... رهگذر دستت رو میگرفت می برد پیششون ...
لال شم اگه دروغ بگم ...
دلم از دوست پلاستیکی ها گرفته ...
سهراب عزیز
دنیا پر شده از دوست پلاستیکی
[ باور نداری سر بچرخون ]
مراقب باشیم چون :
بزرگترین ضربه را از دشمنانی خواهیم خورد که در لباس دوستی دلسوز و معتمد در آمده اند.
وقتی که بخوان ازمون بگیرنش خیلی شوکه میشیم ...
با اینکه یه امانت تو دستمون بود ، ولی تو فکر پس دادنش نبودیم و فکر میکردیم تا ابد مال ماست ...
عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن آدم را پخته می کند .
هر داغی یک روز سرد می شود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود...
دوست من
اگه یه روز چشاتو باز کردی و خودت رو وسط یه کوره دیدی ،
نترس و سعی کن پخته بیرون بیای ، وگرنه سوختن رو همه بلدن ...
به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کنی...
کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست،
اشک های تو را پاک می کند و دست هایت را صمیمانه می فشارد.
تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت.
و اگر باورداشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف می زنند ، باور کن با او هرگز تنها نیستی.
فقط کافی است عاشقانه به آسمان نگاه کنی
به حضرت دوست ...